ویرایش و بازتنظیم: رهام برکچی زاده

 

سانشوي مباشر

 

تهيه کننده
ماسا ايچي ناگاتا

 

بر اساس داستاني از
اوگاي موري

فيلمنامه
فوجي ياشيرو و يوشيکاتا يودا

 

مدير فيلمبرداري
کازو مياگاوا

 

طراح توليد
کيساکو ايتو

 

موسيقي
فوميو هاياساکا

 

بازيگران

 

کينويو تاناکا

 

يوشياکي هاناياکي

 

کيوکو کاگاوا

 

ايتارو شيندو

 

آکيتاکه کونو

 

ماساهيکو کاتو

 

کيکو اينامي

 

کارگردان
کنجي ميزوگوچي

 

...مبدا اين افسانه بر مي گردد به

 

...سانشو دايو (مباشر) و به زمان

قرون وسطا، وقتي که ژاپن هنوز از
...عصر تاريکي بيرون نيامده بود و

انسان ها هنوز به ماهيت انساني خودشون پي نبرده بودند

 

و اين داستان طي صدها سال
...زبان به زبان از طرف مردم نقل شده

...و اکنون به عنوان يک ميراث گرانبها و

و يک داستان حماسي مردمي از تاريخ ما در دستان ماست

 

زوشيو مواظب باش

چشم

 

مادر

چيه عزيزم؟

چرا پدر اين همه راهو به توکوشي رفته؟

 

اون مرد بزرگيه مگه نه؟

 

آره

خوب و مهربون

خودم هم همين فکرو مي‌کردم

 

!پدر

!پدر

 

!زوشيو ساما

زوشي

 

وحشي‌بازي در نيارين! برين عقب

ما واسه دعوا نيومديم

ما يه تقاضا داريم

پس آروم باشين

شما ژنرال هستيد؟

!قربان لطفاً خودتون رو نشون بديد
!ما همه به خاطر ديدن شما اينجا هستيم

چیکار مي‌خواين بکنين؟ -
ما مي خواهيم انتقال ارباب کنسل بشه -

انتقال فقط يه بهونه است! اونا مي‌خوان اربابو تبعيد کنن

این چه چرندیه؟

اونو دارن به خاطر ما تنبيه مي‌کنن
نبايد ساکت باشيم

بياييد همه بريم به دفتر ژنرال براي درخواستمون

صبر کنين، آروم باشي، من مي‌دونم شما اربابو دوست دارين

ولي ممکنه اين کار شما بر خلاف ميل اون باشه

معقول باشين و به ما گوش بدين

 

13سال قحطي و گرسنگي شما رو با رنج و عذاب فلج کرده

براي ادامه زندگي شما مجبورين با تمام وجودتون کار کنين

 

به خاطر همين مسئله بود که ارباب با ژنرال مخالفت کرد

براي به کار گرفتن افراد بيشتر براي جنگ و همين‌طور برنج بيشتر به عنوان ماليات

 

تصميم اون به خاطر کمک به شماها هم که بي‌نتيجه موند

حالا اگه شما هم ازتون کار اشتباهي سر بزنه شما رو هم تنبيه مي‌کنن

!درسته
!اگه شلوغ کنين اون رو مقصر مي‌دونن

و به اون اتهام ياغي‌گري مي زنن

پس برگردين خونه هاتون

 

تو مسائلو خيلي آسون مي‌گيري! اين يه شورشه

بکشيدشون

می‌فهمین چی میگین؟
!من نمی‌پذیرم

 

تو ديگه فرماندار نيستي اينو يادت باشه

 

چطور جرأت مي‌کني اينطور حرف بزني؟

 

زشيو ساما

 

بيا بگير، خوب کباب شده

 

از اينکه براي شما ايجاد گرفتاري کردم معذرت مي‌خوام عمو

شما پاي کل خوانواده را به اين ماجرا کشيدين
همسر و فرزندانتون در عذابند

 

کشاورزا هم مثله ما در عذابند

!مزخرفه

 

!شما نمي‌تونين مارو با کشاورزا مقايسه کنين

 

!تو احمقي

 

تاماکي بچه ها رو بردار ببر پيش پدر و مادرت توي اواشيرو

 

چشم

بهشون بگو ... باعث تاسفه که اونا به آدمي مثل من اعتماد کردن

 

زوشيو تو هم مي‌خواي مثه من آدم کله شقي بشي؟

 

ممکنه براي اينکه اين مسئله رو بفهمي خيلي جوان باشي ولي گوش کن

 

بدون رحم، انسان ديگه انسان نيست

بله

نسبت به خودت سخت‌گير باش ولي با ديگران مهربان و بخشنده باش

انسان‌ها برابر آفريده شدن

و هرکسي حق شاد زیستن داره

 

الهه رحم و شفقت
اين گنجينه خانوادگي ماست

 

اينو به عنوان يادگاري از من و يادبودي از عقايد من پيش خودت نگه دار
فهميدي؟

بله

حالا اين چيزهايي رو که بهت گفتم تکرار کن

بدون رحم، انسان ديگر انسان نيست

نسبت به خودت سخت‌گير باش ولي با ديگران مهربان و بخشنده باش

 

انسان‌ها برابر آفريده شدن

 

و هرکسي حق شاد زیستن داره

 

قيافه پدرتو يادت مياد؟ -
بله مادر -

 

و درسهايي رو هم که بهت داد هنوز يادته؟ -
بله -

 

زوشيو حالا وقتشه که با پدرت خداحافظي کني

 

آنجو تو يه خانم خيلي دوست داشتني‌ خواهي شد

 

مواظب خواهرت باش -
چشم پدر -

 

ما براي هميشه از هم جدا نمي‌مونيم

 

اميدوار و شجاع باش

چشم

 

من هيچوقت تصورش هم نمي‌کردم که روزي مجبور بشم اين ناحيه رو ترک کنم

 

!فرماندار -
!ارباب -

 

زود باش بايد عجله کنيم
بايد جايي واسه موندن پيدا کنيم

 

...زوشيو، آنجو

ما داريم در مسيري سفر مي کنيم که پدرتون درش قدم زده

 

پدر

 

!بانوي من! بانو

 

هيچ منزلي در اين منطقه وجود نداره

براي چي؟

اخيراً راهزنا و برده فروش‌ها به عنوان مسافر به اين اطراف میان

اونا زن و بچه‌ها را مي‌کشن و اموالشونو به غارت مي‌برن

براي همين فرماندار اجاره دادن مسکن به مسافرا رو ممنوع اعلام کردن

 

راهزنا و برده‌فروش‌ها ؟

 

توي چه دردسري افتاديم -
حالا چيکار کنيم ؟ -

چاره‌اي نداريم جز پيدا کردن يه پناهگاه

پناهگاه مامان؟

آره بياين يه پناهگاهي بسازيم قبل از اينکه هوا تاريک بشه

 

زوشيو، آنجو شماها هم بايد کمک کنيد

چشم -
چشم -

 

بگير

 

مادر بازم از اينا مي‌خواي ؟

بله برو يه مقداري ديگه کاه و علف نرم براي استفاده به عنوان رختخواب جمع کن

 

آنجو بيا -
بله -

 

اين شاخه خوبيه برادر

خودت تنهايي نمي توني بشکونيش آنجو

 

مادر داره صدامون مي کنه

بي‌خيال اين فقط صداي باده -
نه مادره -

 

!آنجو زود برگرد

 

زوشيو

 

!آنجو

 

شما دوتا بايد خيلي گرسنتون باشه
اين بايد بدردتون بخوره

 

اين صدای چيه؟ -
گرگ‌ها خانم -

 

نگران نباشين
اونا نزديک آتيش نميشن

نترس عزيزم. همه چي درست ميشه

 

متاسفم که غذاي گرم و خوبي نداريم

 

ميرم از کشاورزها يکمي فرني مي‌گيرم

 

و شايد يه جاي خواب هم جور کردم

 

زود بر مي‌گردم

 

مرسي

 

کيه؟

 

شما معلوم هست اينجا چيکار داريد مي کنيد؟

 

ما مسافريم

و اينجاييم چون اينجاها به کسي خونه اجاره نميدن

 

از اين موضوع خيلي متاسفم

اين باد سرد شبونه خيلي براي بچه ها ضرر داره

 

بياييد بريم خونه من
مي تونم بهتون يه مقداري فرني داغ بدم

من از محبتتون متشکرم ولي نمي خوام شما رو به دردسر بندازم

بدون حرف پاشيد بريم

اون مامورها هم براي يه شب مطمئناً به ما اجازه ميدن

بريم ديگه -
ممنون از شما -

ولي يه نفر ديگه هم با ما هس

يه نفر ديگه؟

 

زنه يا مرده؟

اون (زن) پرستار بچه هاست

خوب پس مشکلي نيست

نميشه که يک مرد با يک راهبه زن يکجا باشه

 

بانوي من، تونستم تشک‌هاي پوشالي رو تهيه کنم ولي غذا گيرم نيومد

اشکالي نداره

 

اين راهبه با سخاوت تمام از ما دعوت کردن که بريم پيششون

واقعا؟ -
خيلي خب بريم ديگه -

خيلي ممنونم
من خيلي خوشحالم. واقعا ازتون ممنونم

 

چطور مي تونم از شما تشکر کنم؟

خواهش مي‌کنم
از اينکه وقتمو الکي هدر بدم خيلي بهتره

حتي خانواده هم نمي‌تونه به ما کمکي کنه

 

اين دنياي بي‌رحميه

 

شما شش سال توي خونه برادرتون توي ايوشيرا بوديد ؟

بله درسته

ازدواج حتي خواهر برادها رو هم از هم جدا مي‌کنه

بچه‌ها با شکم پر خوابشون برده

 

نقشتون براي مسافرت چيه ؟

 

از طريق خشکي غير ممکنه
چرا با قايق نمي‌رين؟

جاده‌ها خيلي بد مسيرن

و تپه‌ها هم که پر شده از راهزنا

دريا امنه؟

قطعا. من یه قايقرون قابل اعتماد مي‌شناسم

ازش مي‌خوام برا شما کاري کنه -
ممنون -

 

وقتي خواب بودين همه چيو آماده کردم

چطوري مي‌تونم از زحماتتون تشکر کنم؟ -
کاري نکردم -

 

ممنونم
اينا همونايي هستن که گفتم. لطفاً مواظبشون باشين

ممنون که اونا رو می‌برين

از اين طرف

 

قابلي نداره

 

لطفاً سوار قايق شيد

هيچ‌وقت اين همه محبت شما رو فراموش نمي‌کنم

زاشيو، آنجو، از خانم تشکر کنين

خيلي ممنون خانم -
بدرود -

بدرود
سفر به سلامت

خيلي ممنون

بفرما خانم، شما اول برین

 

خانم آنجو و آقاي زويشو عجله کنين

برو عقب من به بچه ها کمک مي‌کنم

بچه‌ها بايد جداگونه سوار بشن
با تعداد کمتر قايق سريع‌تر ميره

اينطوري نميشه. من بايد با بچه‌هام سوار بشم

 

!لطفاً -
خفه شو -

!مادر

راهبه، تو مطمئني اينها قابل اطمينانن؟

توي مقصد به هم مي‌رسين

!مادر -
!مادر -

 

!مادر -
!مادر -

من همه پولو به شما ميدم لطفا برگردين

لطفاً قايقو برگردون

!مادر

 

!مادر

برگرد! برگرد

 

خواهش مي‌کنم، التماس مي‌کنم

!مادر -
!مادر -

لطفاً برگرد! برگرد

 

!اوباتاکه

 

!اوباتاکه

 

!اینم بچه‌ها

 

!اين بچه‌ها؟ اينا که خيلي کوچيکن

خيلي باهوشن ... بدرد بخورن -
چقد مي‌خواي ؟ -

چهار و نيم براي يکي و هشت تا براي دوتاش با هم

به نظر ضعيف میان

 

من مريض نمي‌خوام. نه، مرسي

هي! يه لحظه صبر کن

 

گريه رو بس کنين

مادرتون توي جزيره سادو فروخته شد
با گريه به هيچي نميرسين

بس کنين! و گر نه از غذا خبري نيس

 

لطفاً بخرشون
من بايد از شرشون خلاص شم

برو به تانگو و دنبال سانشوي مباشر بگرد

سانشوي مباشر؟ -
اون اونجا آدم پولداريه -

 

نزود باشيد

 

هي! اين اطراف نايستين

 

بچه‌ها اينجان

 

به ارباب تعظيم کنين

براي اين مردنيا 7سکه نقره دادي؟

اينا چيکار مي‌تونن بکنن؟

اونها براي کارهاي سخت نامناسبن
شايد بتونن حياط رو خوب جارو کنن

نه اونا براي من خرج برداشتن
واسه همین بايد مثه بقیه سخت کار کنن

 

اسمتون چيه؟

!نميگن ارباب -
چرا نميگن؟ -

عجب بچه‌هاي کله شقي هستند. ازينجا ببرشون

 

بهشون هيچ رحم نکن

 

راه برو! راه برو

!کینپی

 

!کینپی

!برادر -
!آنجو -

کجا داري ميري؟ بيا اينجا ببينم

!برادر

 

!آنجو

فکر مي‌کني کجا داري ميري؟
ازين ور ... بجنب

 

بذار اين تازه وارد شروع کنه
يکم کار يادش بده

!اون بايد عروسک بازي کنه -
چي؟ -

شوخي بسه -
بحث نکن ... بزارش سره کار -

نمي‌تونم اينو باور کنم

 

اينجا، سعي کن نگهش داري -
چشم -

 

ميتوني راه بري؟ -
بله -

 

لعنت به اين ديو بي‌رحم

 

نمي دونم کي تو رو فروخته ولي ... بيچاره

 

پاشو راه بيفت

 

!برادر

 

از اين طرف

 

!صبر کن

!برگرد اينجا

 

منو ببخشيد! التماس مي‌کنم

 

!من نمي‌خواستم فرار کنم
!واقعاً نمي‌خواستم

 

اين بچه‌ها منو ياد بچه‌هاي خودم انداختن

براي همين هم رفتم به دروازه سوم

احمق! اينم به اندازه اينکه بخواي فرار کني بده

منو ببخشيد! لطفاً منو ببخشيد

 

مي‌خواين چيکار کنين؟ -
باید سزاشو ببینه -

 

اون نامجيه

 

مي‌خوان بکشنش؟

معلومه که نه. اگه مارو بکشن کارگر کمتري خواهند داشت

زندانيش مي‌کنن؟

نمي‌دونين با کسي که فرار کنه چيکار مي‌کنن؟
نگاه کنين! اينکارو باهاشون مي‌کنن

 

!منو ببخشيد

 

!ديگه اينکارو تکرار نمي کنم

!لطفا منو ببخشيد
!ديگه اينکار رو تکرار نمي کنم

اون که معذرت خواست .ديگه لازم نيست تنبيهش کنيد

اين يکي بايد يه درسي بگيره. اين کارو انجام بده تارو

 

!اي ترسوي بزدل

 

!نگاه نکن

 

!سوپتونو بخورين و کارتون رو شروع کنيد

!زودباشين بخورين

 

برين اين تو

 

شما دوتا اهل کجائين؟

 

بياين اينجا ... به من بگين

 

لازم نيس بترسين

 

پدر و مادر دارين؟

 

اونا فروختنتون؟

پدر مارو هيچ‌وقت نمي‌فروشه

گفتي "پدر" ؟
ظاهراً که از خانواده دهقاني نيستين

چطور شد که فروخته شدين؟ همه چيز رو به من بگين

 

بيا يکمي کيک برنجي بخور

 

خيلي خوب پخته شده

 

يه نفر قراره از طرف وزير بياد، تارو هم خودشو گم و گور کرده

هي، کيچيجي

 

!تارو کجاست؟ برو پيداش کن

هر لحظه ممکنه اون بازرس سر و کلش پيدا بشه
!اون زنا رو آماده کن

 

!يکمي هم ساکي بيار

 

حتي با بچه‌هايي که مثل شما خريد و فروش ميشن

مثه حيوون باهاشون رفتار ميشه و هيچکسي هم هيچي نميگه

 

چه دنياي وحشتناکي شده

 

حرف‌هاي پدرت رو دوباره بگو

 

"بدون رحم، آدم ديگه آدم نيست"

"به خودت سخت بگير و با ديگران مهربون باش"

 

کاش مي‌تونستم شما رو ببرم پيش والدينتون ولي سادو خيلي دوره

 

تازه توکوشي که دورتره

هيچ بچه‌ايي نميتونه تا اونجا بره

 

صبر کنيد تا بزرگتر شيد! تا اون موقع صبور باشيد

 

حالا ميفهمم چرا اسمتون رو به کسي نمي‌گيد

 

ولي خوب شما نياز به اسم داريد. من براتون اسم مي‌زارم

 

تو موتسوي جوان از روي اسمه محل تولدت

 

"تو هم شينبو، يعني "باتحمل و صبور

 

خوبه؟ -
بله -

 

!ارباب تارو

 

شما اينجايين؟

پيک وزير رسيد

شما بايستي برگردين به سالن

به پدرم بگو نتوستي منو پيدا کني -
!اون يه مهمون مهم از کيوتو هست -

 

با من بياين

 

چه ملاقات ناگهاني
فک کردم اومدين واسه توبيخ کردن ما

به هيچ وجه، چرا توبيخ بشيد؟
ما از شما ممنون هم هستيم

 

شما به خوبي ماليات‌ها رو دريافت مي‌کنيد

و هر سال بيشتر از سال پيش داريد هدايا و رشوه‌ها رو مي‌فرستيد

 

باعث افتخاره قربان

 

شما بين بقيه مباشرها از همه قابل اطمينان‌تر هستين

جناب وزير خواستند که من روش کنترلتون بر مردم رو با دقت ياد بگيرم

 

اوه خداي من، بنده لايق چنين تحسين‌هايي نيستم

من دارم انجام وظيفه مي‌کنم و به املاک والا حضرت رسيدگي مي‌کنم

همون‌طوري که مي‌دونين اين روزا عالي‌جناب خيلي گرفتارن

ولي بازم وزير به عنوان قدرداني خواستند که شما رو

به کيوتو دعوت کنم تا جايزتون رو بهتون بدن

 

راست مي‌گين قربان؟ -
بله -

 

!باورم نميشه
از لطف و مهرباني ايشان ممنونم

 

کيچيجي اون صندوق رو بيار اينجا

 

به عنوان يک نشان محقر از قدرداني بنده قربان

قابل تحسينه. مرسي

اجازه بفرمائيد که تارو پسرم رو معرفي کنم

تو خوش شانسي که همچين پدر خوبي داري
پسر حرف شنوئي باش

 

دخترها رقصتون رو شروع کنيد

 

خوابيدين؟

 

از خودتون مراقبت کنيد

 

دروازه رو باز کن

اين موقع شب کجا مي‌رين؟ -
به تو ربطي نداره -

 

بعد از 10 سال

این بچه‌ها به جوان‌هاي رشيد و محکمی تبدیل شدند

 

در زمستان، زوشيو که اسمه مستعارش ماتسو بود 23 ساله ميشه
و آنجو هم که با اسمه شينبو شناخته ميشه 18 ساله میشه

 

برادر، بيدار شو

چيه؟ -
زنگ خطر -

 

!از اين‌ طرف، ازين طرف در رفتن

 

!از اين‌ طرف! از اين طرف

 

هي تو، برگرد اينجا

 

اونجاس -
!بگيرينش -

 

بگيرينش

 

گرفتيمش! گرفتيمش

 

بذاريد برم، خواهش مي‌کنم

من 50 ساله که دارم صبورانه اينجا کار مي‌کنم

بذارين برم

من هفتاد سالمه. ديگه عمرم به شماره افتاده

!بذارين مثه يه مرد آزاد بميرم
!نمي‌خوام اينجا بميرم

ماتسو تو اين کار رو بکن

 

کي اونو داغش زد؟ -
کار ماتسو بود -

 

چقدر بي‌رحمه

به مرگ خيلي بدي خواهد مرد

ماتسو هم جزء بدها است
حتماً پسر يه سارقه

 

انقد ناراحت نباش. تقصير تو که نيست

 

به اين تازه وارد ياد بده -
از آشنايي شما خوشبختم -

 

مواظبش باش

 

نگاه کن. اينطوري

 

امتحان کن

 

اسمت چيه؟ -
کوهاگي -

چند سالته؟ -
16 -

از يه خانواده کشاورزي؟ -
بله -

 

تورو کجا فروختن؟ -
سادو -

 

سادو؟

 

حتمالا زني رو به نام تاماکي نميشناسي ؟

نه

اون توي سادو 10 سال پيش فروخته شده
توي سادو 10 سال پيش فروخته شده

الان بايد 45 يا 46 ساله باشه

متاسفم. سادو جزيره بزرگيه

 

دوباره احساس درد مي کني ناموجي؟

احساس مي‌کنم يه سنگ خيلي بزرگ رو شکممه

تو داري هي بدتر ميشي

تا وقتي که بميرم نمي‌تونم استراحت کنم

ما که آدم نيستيم

 

چرا هيچکي تو اين دنيا به داد ما نمي‌رسه؟

 

احمق نباش
داري مثه يه تازه وارد حرف مي‌زني

 

بايد برگردم سر کارم. تو هم برو

 

!چقدر آرزوي ديدن تو را دارم زوشيو
آيا زندگي بي تو شنکجه نيست؟

 

!چقدر آرزوي ديدن تو را دارم آنجو
آيا زندگي بي تو شنکجه نيست؟

 

چه اندوهناک که فروخته شدم

 

قايق‌ران سريع‌تر پارو بزن

يه لحظه وايسا اين چه شعريه که مي‌خوني؟

 

اسم شعرش چيه؟

"اسمش هست: "چقدر دلم براي شما تنگ شده زوشيو و آنجو

از کجا ياد گرفتي ؟

اين توي سادو خيلي معروفه

کي اولين بار همچين ترانه غمگيني رو خوند ؟

ميگن يه فاحشه

يه فاحشه؟ -
که اسمش هست ناکاجيمي -

 

فکر مي‌کني هنوز هم زنده باشه؟

نه نمي‌دونم

 

دوباره بخونش -
باشه -

 

"!چقدر آرزوي ديدن تو را دارم زوشيو"

 

"آيا زندگي بي تو شنکجه نيست؟"

 

"!چقدر آرزوي ديدن تو را دارم آنجو"

 

"آيا اين دوري اينقدر سخت نيست ؟"

!اين مادره

 

"آيا اين دوري اينقدر سخت نيست ؟"

 

آيا اين دوري اينقدر سخت نيست ؟

 

!صبر کن تا منم بيام

 

من رو هم ببر! خواهش ميکنم منم ببر

!اين تمام پوليه که دارم

زود بريد! خواهش مي کنم عجله کنيد

 

!دوباره ناکاگيمي
ما برمي‌گرديم

 

!اون غير قابل کنترله

پاشو بِبُريد تا ديگه نتونه فرار کنه

 

خواهش مي کنم! رئيس ديگه اين کار رو نمي‌کنم. به من رحم کن

خفه شو

 

منو ببخشيد

 

اين دختر رو نگاه کنيد. اين عاقبت هر کسيه که فرار کنه

 

خيلي بد شد ناکاگيمي. امروز نمي‌تونيم زمين اصلي رو ببينيم

 

زوشيو

 

آنجو

 

"!چقدر آرزوي ديدن تو را دارم زوشيو"

"آيا زندگي بي تو شنکجه نيست؟"

 

بس کن آنجو! ديگه نخون

اين اولين خبريه که از مادر رسيده

 

برات اهميت نداره؟

ديگه در مورد پدر و مادر فکر نمي کني؟

 

دلت براشون تنگ نشده؟

دلتنگي براي اونها چه فايده ايي داره؟

 

اگه از اينجا فرار کنيم ... اون وقت

چطوري؟ ما که پولي نداريم
بدون پول چطوري دنبالشون بگرديم؟

به الان خودمون نگاه کن
بهتره اينطوري نريم به ديدنشون

خوب پس اول ميريم به کيوتو و يه کسي مي‌شيم

کسي بشم؟ خيالبافي بسه

برخلاف بچگيمون ما الان خدمتکاريم، برده‌ايم

کي دلش برامون مي‌سوزه ؟

 

تو به يه فاحشه خونه فروخته ميشي
منم يه دزد ميشم

يا هردومون بايد بريم گدايي

تو همين الانشم قلبت مثله يه راهزن شده

روحت افتاده به گدايي

 

چطوري تونستي پيشوني مردي مثله اونو داغ کني ؟

چطور تونستي اونقدر بي‌رحم باشي؟

 

حرفهاي پدر رو يادت رفته؟

تو از وجدان خودت خجالت نمي کشي؟

 

!برادر

 

چطور تونستي؟

من ديگه آدم خوبي نيستم

بهتر همونه که آدم نسبت به مباشر وفادار باشه و در حفظ منافع اون مساعدت بکنه

تو تغيير کردي

 

ماستو، ناميجي ديگه حالش از خوب شدن گذشته
ببرش تو جنگل ولش کن

 

ناميجي مثل خواهر ماست

لطفا بذارين نفس‌هاي آخرش رو هم اينجا بکشه

 

ببرش ماتسو -
اطاعت -

 

نبرش برادر

هنوز زندست نذار غذاي پرنده‌هاي وحشي بشه

اين دستور مباشره

 

يه مُرده ديگه؟

 

اين يکي هنوز زندست

 

ببرشون -
بله قربان -

 

دروازه را باز کن

 

!تو نه

 

!دفعه ديگه که به دنيا اومدي توي يه خانواده خوب به دنيا بيا

 

!توي يه خانواده ثروتمند به دنيا بيا

 

هي عجله کن

 

من اينو به بودا گره مي‌زنم محکم بگيرش

 

و اين الهه مهرباني است، کووانون

تو در زندگي بعديت خوشبخت متولد خواهي شد

 

حاضري؟

اين خيلي بي‌رحميه. بذار براش يه سقف بذارم

پس زود انجامش بده

برادر کمکم کن

 

اون وقتي که نزديک نئوپُرت چادر زده بوديم يادته ؟

 

يادته مادر ازمون خواست از اين جور ني‌ها و علف‌ها براش جمع کنيم ؟

 

!آنجو

 

!اوه مادر داره صدامون ميکنه

 

!زوشيو

 

آنجو بيا در بريم

چي؟

!بيا فرار کنيم

 

واقعاً ميگي؟

 

پس عجله کن

تنها برو -
پس تو چي؟ -

اگه با هم بريم گير مي‌افتيم

من نگهبان‌ها رو معطل مي‌کنم در ضمن تا مي‌توني دور شو از اينجا

 

ميگن معبد ناکاياما اونجاست
اونجا در اماني

نمي‌تونم ترکت کنم اونها شکنجت ميدن

 

نگران نباش، اونها برده‌ها رو نمي‌کشن

نگران نباش

 

اگه با هم فرار کنيم مي‌گيرنمون

اگه تنها بري حتما ميتوني

 

نگران من نباش

 

اگه تونستي ناميجي رو با خودت بِبر

 

تا من دارم با نگهبان حرف مي‌زنم تو برو

 

اون نشان هم روي سينه ناميجي هست

 

منتظرم باش

من بر مي‌گردم پيشت، حتي اگه اين آخرين کاري باشه که مي‌کنم

 

برادرم باقي کارها رو انجام ميده

 

چي؟

ببخشيد دير کردم. برادرم باقيش رو انجام ميده. بياين بريم

اميدوارم آخر و عاقبت من اين‌طوري نشه
بيا زود بريم

 

ناميجي بيا بريم

 

برادرت خيلي دير نکرده؟

اون به زودي مياد

 

چه اتفاقي افتاده؟

 

اون دير کرده

 

هي

 

تو برو يه نگاهي بکن

 

اون در رفته! اون در رفته

 

!اون در رفته -
چي؟ -

 

اي هرزه! تو بايد پشت اين قضيه باشي

 

کايانو مواظبش باش

 

ارباب! مباشر

چه اتفاقي افتاده؟ -
چي شده؟ -

ماتسوي برده فرار کرد -
فرار کرد؟ -

شينبو چي؟ -
اون کنار دروازست -

شينبو رو شکنجه بدين. اون بايد بدونه

زود باشيد و تمام ده رو بگردين
عجله کنيد

 

تو مي‌دوني ماتسو کجا رفته مگه نه؟

 

تو مصممي که هيچي نگي

ولي بعد از شکنجه به حرف مياي

 

هيچ شکنجه‌اي يه فرد مرده رو به حرف نمياره

 

ديگه خيلي دير شده که بتوني از دست اونا در بري

 

دست و پاي منو ببند و فرار کن تا ديرتر نشده

ممنون کايونو

 

حالا برو

 

زود باش. عجله کن

 

خداحافظ. خداحافظ

 

بدرود -
بدرود -

 

تمام تنگه رو هم بگرديد

يالا، بدو

 

از کدوم طرف؟

 

"زوشيو چقدر دلم برايت تنگ شده"

 

"آيا زندگي بي تو شنکجه نيست؟"

 

"آنجيو چقدر دلم برايت تنگ شده"

 

"آيا زندگي بي تو شنکجه نيست؟"

 

!برين کنار

 

!اون پشت را بگردين

 

پس کجاست؟

 

!اونجا

!اونجا

از اين طرف

 

لعنتي

 

!نگاه کنين! ازين طرف

چي؟

 

پيداش کردين؟

 

اون کجا رفت؟

 

ما افراد مباشر هستيم دنبال فراري مي گرديم

!اون بايد اينجا قايم شده باشه
!اونو تحويل ما بدين

وگرنه توسط وزير تنبيه ميشين

همچين مسلح شدين انگار شورش شده

 

دنبال يکي از برده‌هاتون مي‌گردين؟

 

هيچ شخصي بدون اجازه من اينجا سرپناهي گيرش نمياد

و چون من همچين اجازه‌اي رو ندادم پس اون نمي‌تونه اينجا باشه

 

و بايد يادآوري کنم که اينجا يه معبد امپراطوري هست

 

نگاه کنيد

 

"معبد امپراطوري منطقه تانگو"

 

اين آرم امپراطوريه

 

!تجاوز به اينجا مجازات شديدی به همراه داره

 

سريع اينجا رو ترک کنين. براي خودتون بهتره

!من اونو ديدم

!از اين طرف رفت

 

رفت به سمت ظلع جنوبي ديوار
عجله کنين! فک کنم بتونيد بگيرینش

!بياين بريم

 

!برين به سمت چپ

 

!داخل اون کوچه تاريک

 

دختره چطوره؟

به لطف داروهاي شما دوباره جون گرفته

خوبه، خوشحالم که اينو مي‌شنوم -
از شما خيلي ممنونم -

خيلي خوشحالم

 

حالا برنامت چيه؟

 

ارباب تارو ميشه از شما يه خواهش کنم؟

 

ميشه ناميجي رو اينجا نگه دارين؟

خوشحال ميشم، اما تو چي؟

من ميرم به کيوتو

 

اونجا کي از همه قدرتمندتره؟

 

... خب

 

نخست‌وزیر
چرا اينو مي‌پرسي؟

ارباب تارو

براي چي خانه پدريتون رو ترک کردين؟

 

قصد داري به نخست وزير متوسل شي؟

 

بله قربان

 

اون موقع منم نظري مثه تو داشتم و رفتم به کيوتو

 

ولي به اون آسوني‌ها هم که فک مي‌کردم نبود

چون من تنها بودم تمام تلاشم بي‌نتيجه بود

 

من فهميدم که انسانها در مورد مسائلي که زياد درگيرش نيستن
احساس همدردي ندارن

 

اونا ظالمن

 

مگر اينکه قلباشون عوض شه

اون دنيايي که توي روياهات داري، خيلي از واقعيت دوره

 

اگر مايلي که با درستي و پاکي زندگي کني

 

تنها راه اينه که به بودا نزديک بشي

 

با تمام احترام

 

من آرزو دارم که زندگيمو بدم تا به رويام برسم

 

مي‌فهمم

 

پس کاريو بکن که آرزوته. البته سخت خواهد بود

 

من براي اين کار آماده‌ام

 

خيلي خوبه

من از راهب ارشد درخواست مي‌کنم که يه نامه براي نخست وزير بنويسه

خيلي خيلي ممنونم

 

سرورم، اگه ممکنه مي‌خوام حرفي بزنم

خواهش مي‌کنم سرورم! خواهش مي‌کنم

 

من پسر بخش‌دار قبلي سانتو هستم
خواهش مي‌کنم

!برو عقب -
!ًلطفا -

من يه نامه از راهب ارشد دونمو از معبد امپراطوري دارم

من خيلي تلاش کردم تا از دروازه رد بشم

خواهش مي‌کنم! التماس مي‌کنم -
نگهبان رو صدا بزن -

خواهش مي‌کنم -
دور شو -

خواهش مي‌کنم

!بهتون التماس مي‌کنم

 

!خواهش مي‌کنم به من گوش کنيد

 

خواهش مي‌کنم! التماس مي‌کنم

 

اينو از کجا دزديدي؟

!من اينو ندزديدم
!اين گنجينه خانوادگيمونه

 

!بهم برش گردون

!اين يادگاري پدرمه

 

!لطفا بهم برش گردون

!تورو به خدا اونو به من برگردون

 

!بيا بيرون

 

لطفاً منو پيش سانشوي مباشر نفرستيد

نگران نباش
عالي‌جناب مي‌خوان حرفاي تو رو بشنون

تو آدم خوش شانسي هستی

بيا بيرون
نبايد ايشون رو منتظر بذاري

 

آوردمش -
از اين طرف بيا -

 

اون پسر اينجاست سرورم

 

خوبه

 

صورتت رو بيار بالا

تو نامه ميگه که تو پسر ماسايوجي تايرا از ايالت ماتسو هستي
درسته؟

بله، عالي‌جناب

... اون نشان که تو داشتي در حقيقت تعلق داره به

يکي از اجداد من که ميچيناگا نام داره

و اونا به خاطر کارهاي خوب شما اون رو به خانواده تو بخشيدن
اينو مي‌دونستي؟

من تنها مي‌دونم که اون يه جواهر خانوادگيه

 

پدرم وقتي داشت مي‌رفت به توکوشي اينو براي من گذاشت

 

عالي‌جناب! آيا پدرم مرتکب جرمي شده بوده؟

آيا دوست داشتن آدما اينقدر بد و درد آوره؟

نه، ولي يه زيردست بايد از افسر مافوقش اطاعت کنه

 

به هر حال، پدرت بايد با احتياط بيشتري با افراد نظامي برخورد مي‌کرد

و البته بايد بگم که مرد بي‌نظير و شگفت‌انگيزي بود

شما در اين مورد مي‌دونيد عالي‌جناب؟

اگه اون موقع من اينجا بودم اوضاع فرق مي‌کرد

مي‌تونين الان اونو ببخشين؟

 

الان اوضاع کمي فرق مي‌کنه

 

زوشيو نذار اين تو رو دلسرد کنه

 

پدرت قبلاً اين دنياي زود گذرو ترک کرده

 

کي اين اتفاق افتاده سرورم؟

با خوندن نامت در اين مورد تحقيق کردم

بهار گذشته اون در تبعيد جان داده

 

من با تو همدردي مي‌کنم
و همين‌طور در مورد سختي‌هايي که تحمل کردي

 

... براي تصديق تلاش‌ها و موفقيت‌هاي پدرت

ترتيبي ميدم که تو به مقام اون برسي

 

براي من؟ براي من سرورم؟

خوشبختانه پست فرماندار تانگو خاليه

من به تو اون پستو ميدم

فرماندار؟ -
درسته -

 

ماساميچي تايرا از پنجمين خاندان اشرافيه

 

"ماساميچي تايرا از سلسله پنجم بدين وسيله به فرمانداري تانگو گماشته مي‌شود"

 

اين فرمان امپراطوري براي حکم منصوبي شماست. جلوتر بياین

 

من نامي به فراخور فرمانداري برگزيدم

از اين به بعد خود را ماساميچي تايرا بنام

سري هم به مقبره پدرت بزن

 

خيلي متشکرم سرورم

 

پدرم مرد ولي خواهر و مادرم محافظت خواهند شد

الان مي‌تونم زندگي خوبي براي اونا درست کنم

همچنين مي‌تونم برده‌ها رو

از منزل دوزخي مباشر آزاد کنم

چي؟ برده‌ها رو آزاد کني؟

مزخرفه

ملک يورا تحت اختيار نخست وزيريه

يک فرماندار نمي‌تونه مزاحم يک ملک خصوصي اربابي بشه

 

چطور بدون آگاهي مي‌خواي به وظايفت برسي؟

حدود اختياراتت رو بدون

 

فهميدي؟

 

تصور مي‌کني فرماندار تانگو اين همه راه رو تا توکوشي بياد

ايشون پسر ارباب ماسويوجي هست که اينجا فوت کرد

قبل از گرفتن پستش هم به اینجا اومد

اون يه پسر واقعاً وظيفه‌شناسه

 

رنجش من به اين خاطر هست که
نتوستم وقتي که زنده بودن به اينجا بيام

 

من خيلي گل اينجا مي‌بينم

 

شما به اين صورت اين گل‌ها را روي قبرش قرار دادين؟

نه قربان. اينا از طرف افراديه که هنوز مهرباني ايشون رو به ياد دارن

پدرتون نسبت به هر کسي که به ديدارش میومد مهربون بودن

مخصوصاً نسبت به کشاورزاي فقير و محروم

پدرتون به اونا خوندن و نوشتن ياد مي‌داد

و اينکه چطور يه زندگي صحيح داشته باشن

 

من رئيس نگهبان‌ها نوريمورا هستم سرورم

پست جديدتون رو تبريک ميگم

مَقدمتون رو تبريک ميگم و براتون آرزوي موفقيت مي‌کنم

 

به خاطر خوش‌آمد گويي متشکرم

 

من مورتسونا هستم قربان

 

ناريسادا هستم سرورم

تونياسو، سرورم

 

من مي‌خوام ورودم رو به همه اعلام کنم

غير از نوريما و افرادش بقيه مرخصند

 

ميخوام يک دستور قضايي صادر کنم. بنويسش

 

در اين ايالت، خريد و فروش انسانها بر خلاف قانونه

 

در زمين‌هاي دولتي و ملک‌هاي خصوصي هم
استفاده از برده‌ها ممنوعه

 

قربان، اين يه دستور دولتيه؟

نه اين دستوره منه

!دستور شما؟
شما مطمئن هستين که مي‌خواین اينو عمومي کنين؟

تو در اين مورد شکي داري؟

مطمئنم که شما دلايل خودتونو دارين

ولي شما بايد بدونين که اين خيلي بي‌پروايي بزرگی است، حتي با احتساب جوانی شما

بي‌پروايي؟ هرگز

باقيش رو بنويس -
يه لحظه -

حوزه قدرت يک فرماندار تنها محدود به زميناي دولتي ميشه

املاک اربابي، شخصي هستن قربان

ممکنه که دردسراي فراواني رو براي ما بوجود بياره

مخصوصاً اگه اون املاک متعلق به نخست وزير باشه

و مباشر سانشو با اين موضوع به سختي مخالفت داره

من مي‌خوام برده‌هاي سانشو رو آزاد کنم

!چي سرورم؟

سانشو داراي عنوان رسمي از طرفه وزيره

تمام برده‌هاي سانشو متعلق به وزير هستن

!مباشر به طور حتم با شما مبارزه خواهد کرد

دیگه نمی‌خوام چیزی بشنوم -
تازه اين همش نيست سرورم -

اگه اين مساله تا پايتخت کشيده بشه

مطمئناً نخست‌وزير شما رو برکنار مي‌کنه

!و حتي ممکنه تبعيد بشيد

و زندگيتون ممکنه به خطر بيفته

!نمي‌فهمم که شما همچين ايده‌ عجيبي رو از کجا آوردين

ولي به خاطر خودتون هم شده ازش منصرف بشين

نوريما از من نافرماني مي‌کني؟ -
نه سرورم -

بنويس

 

برده‌ها که آزاد مي‌شوند اگر خواستند مي‌توانند به خانه‌هاشان برگردند

يا مي‌‍توانند اينجا بمانند و در مقابل کاري که مي‌کنند پول و يا زمين دريافت کنند

تمام شد

اين رو توي تمام ايالت منتشر کنيد. فهميديد؟

 

نوريما

 

مي‌خوام به مکان سانشو بري و دختري با نام شينبو رو با خودت بياري

دختري به نام شينبو سرورم؟

درسته -
بله قريان -

 

همچين دختري اينجا نداريم -
نداريد؟ مطمئنيد؟ -

حتي اگر هم بود يه کارمند محلي نمي‌تونه درخواست ديدنشو بکنه

يادت باشه اين املاک زير نظر وزيره

هيچ فرمانداري نميتونه بياد اينجا

!حالا بهتره ازينجا بري

 

!برو پي کارت

 

!برو

 

ردش کردي؟ -
بله -

احمق. چرا سراغ شينبو رو مي‌گرفت؟

 

بريد نگهباني بديد
به حالت آماده باش

 

چه بي‌معني

 

اصلا نمي‌فهمم

 

خريد و فروش انسان و برده داري
در حوالی تانگو ممنوع شده است

متجاوزان به شدت مجازات مي‌شوند

نوامبر هفتمين سال از کانجي
فرماندار تانگو

اين فرماندار جديد کيه؟

!اون حتماً يه ديوانه‌ است
!بهش نشون ميديم با کي طرفه

 

اول پيکي بفرستين به کيوتو نزد وزير

بله قربان

 

مطمئن شين که برده‌ها اينو نشنيده باشن

اون احمق‌ها مي‌تونن باعث دردسرهاي بي‌موردي براي ما بشن

 

و اون تابلوي اعلانات رو هرچه سريع‌تر نابود کنين

 

!بريد

 

خريد و فروش برده ممنوع؟
چه مزخرفي

 

رو تابلو چي نوشته؟ -
نمي‌تونم بخونم -

 

نابودش کنين

 

!دستور فرمانداره -
ما آزاديم -

 

!اينجا نگهش‌دار

 

!بريم

 

افراد رو آماده کنين

... خواهش مي‌کنم قربان! ايده‌ي شما درسته که بي‌نظيره

!تو هيچ‌وقت نمي‌فهمي

!به اون‌هايي فکر کن که دارن توي اون دوزخ مي‌پوسن

آماده‌ايد؟ -
بله قربان -

 

ارباب اونا رسيدند

 

حضور شما باعث افتخاره

به دليل حضور ناگهانيتون مي‌ترسم چيزي براي پذيرايي موجود نباشه

 

خيلي نمي‌مونيم، مباشر

 

!ماتسوي جوان

 

من ماساميچي هستم، فرماندار تانگو

 

شما تغيير کردين
از اينکه نشناختمتون عذرخواهي مي‌کنم

اينجا رو خونه خودتون بدونين لطفاً

نوشيدني بيارين -
زحمت نکشين -

من به عنوان يه دوست نيومدم اينجا

 

تو و افرادت بازداشتين

 

براي چي؟ مگه خطائي کردم؟ -
ساکت شو -

نابود کردن تابلوي اعلانات فرماندار به عنوان جرم کافيه

 

اوه منظورت اون اعلانات غيرقانونيه؟

!حالا فهمیدم اون اعلانات از طرف کيه
...هرچند، اين املاک مال

!خودم ميدونم -
...اين جور بي باکي‌ها -

برات گرون تموم ميشه و تو رو بجاي اولت مي‌بره

بهت پيشنهاد مي‌کنم سريعاً اون اعلاميه رو لغو کني

و گر نه کارِت رو به نخست‌وزير گزارش ميدم

 

نمي‌دونم تو چطور به اين موقعيت رسيدي

ولي شبيه قصه جن و پري‌هاست! يه برده فرماندار شده

موقعيتت رو خراب نکن -
تمام حرفات همينه؟ -

لازم نيست تو نصيحتم کني

!دارايي‌هات ضبط ميشه و تو هم تبعيد ميشي. دستگيرش کنيد

!ولم کنيد

فکر کردين با کي طرفين؟

فکر کردين اينجا خونه کيه؟

 

!خودت رو براي مجازات آماده کن

!بذارين برم

 

ولم کنين

 

!بهت ميگم منو ول کن

 

دوستان، خوب گوش کنين

 

در اين قسمت از تانگو برده‌فروشي ممنوعه

 

... هم در زمين‌هاي دولتي و هم خصوصي

استفاده از برده‌ها ممنوعه

 

از اين لحظه شما ديگه متعلق به سانشوي مباشر نيستين

 

از الان ديگه شما آزاديد

 

اگه مي‌خواهيد، ميتونيد بريد خونه‌هاتون

 

يا اينجا بمونيد و کار کنيد

...در ازاش پول مي‌گيرين

 

يا زميني براي خودتون

 

نايو

 

اوه، ماتسو

 

... گناه من به خاطر داغ زدن روي پيشونيت پاک نميشه

... ولي اميدوارم بذاري تا اونجا که مي‌تونم تلافي کنم

 

آنجو

 

صداي منو مي‌شنوي؟

شينبو، شنيدي چي گفتم؟

 

هي

 

خواهرم کجاست؟

 

اون کجاست؟

 

چه اتفاقي افتاده؟

 

به من بگو

 

اون ديگه زنده نيست

مباشر کشتش؟

 

نه

 

چرا منتظر من نموندي؟

 

من فکر مي‌کردم مي‌موني

 

اين ايمان بزرگ تو بود که منو به زندگي برگردوند

 

چرا منتظر برادرت نموندي تا برگرده؟

 

خونه سانشو داره مي‌سوزه قربان

چي؟

 

اون و خانوادش هم تبعيد شدن قربان

 

"به نخست‌وزير"

 

اين نامه رو برسونيد به نخست‌وزير
اين استعفاي منه

چي؟

 

... شايد فکر کني اينکار خيلي عجيبه

ولي کساني که اينجا عذاب کشيدن ممکنه از تصميم من قدرداني کنن

 

من فردا ميرم به سادو
لطفاً مقدمات سفر رو آماده کنين

بله قربان

 

همه سوار شن

 

قايق داره حرکت مي‌کنه

 

زود باش بيا

 

شما سوار نمي‌شين؟
چي شده؟

من دنبال زني هستم به اسم ناکاجيمي
ميشه کمکم کنين؟

ناکاجيمي؟ هوم، اون بايد فاحشه باشه

فاحشه‌خونه اونجاس
اونا مي‌تونن بهت کمک کنن

 

من مي‌خوام ناکاجيمي رو ببينم
اون يکي از شماس؟

 

بله، هست -
کجاست؟

توي اون خونه

 

داره خودشو آماده مي‌کنه

 

ناکاجيمي؟

 

ناکاجيمي ؟ -
شما؟ -

 

خوش ‌آمديد. بفرمائيد

 

شما واقعا ناکاجيمي هستيد؟

بله، من ناکاجيمي‌ام

بيا اينجا

خب؟

 

چي شده؟

 

بيا حال کن

 

چرا داري ميري؟

 

بي‌لياقت

 

!حتما بي‌پولي

 

!احمق

 

!ازت خوشش نيومد

 

چي شده؟

اون ناکاجيمي نبود. من دنبال يه زن بالاي 40 سال مي‌گردم

اوه، تو منظورت اون ناکاجیمي سابقه؟

تو مي‌شناسيش؟ -
فک کنم الان ديگه مرده -

 

مُردشو کنار ساحل پيدا کردن

!احتمالاً پريده توي دريا

همتون اشتباه مي‌کنين

اون 2 سال پيش تو تسونامي کشته شد

تو قوم و خويشي چيزيش هستي؟

 

کجا اين اتفاق افتاد؟

 

پشت اون دماغه

 

ببخشيد، من شنيدم 2 سال پيش توي اين منطقه تسونامي اومده

درسته

اون موقع 9 شايدم 10 نفر تو روستا کشته شدن

 

خيلي از جسدها هنوز هم پيدا نشدن

 

حالا چرا مي‌خواي در مورد اون تسونامي بشنوي؟

 

"آيا زندگي شکنجه‌اي بيش نيست؟"

 

"!چقدر براي تو دلتنگم زوشيو"

 

"!چقدر براي تو دلتنگم آنجو"

 

"آيا زندگي شکنجه‌اي بيش نيست؟"

 

"آيا زندگي شکنجه‌اي بيش نيست؟"

 

"!چقدر براي تو دلتنگم زوشيو"

 

!مادر

 

منم زوشيو

 

تو بدبخت شدي

تو اومدي که منو گول بزني

 

برو

مادر

 

تو ديگه نمي‌توني منو گول بزني

 

مادر

 

اينجا

 

اين نشان مقدسه که پدر بهم داد

 

زوشيو؟

 

زوشيو تو خودتي ...؟

منو شناختي؟

 

اومدم که تو رو با خودم ببرم مادر

 

زوشيو

 

زوشيو

 

تو تنهايي؟

 

آنجو هم باهاته مگه نه؟

 

آنجو. اون کجاست؟

 

اونم سريع بيار پيشم

... آنجو

اون رفته پيش پدر

 

پدرت؟

 

حالش خوبه؟

 

نه، مادر. فقط من و تو مونديم

ما الان ديگه تنهاي تنهاييم

 

من مي‌تونستم به عنوان يه فرماندار بيام و تو رو با خودم ببرم

 

ولي بايد بين مقامم و آموزه‌هاي پدر يکي رو انتخاب مي‌کردم

 

مادر لطفاً منو ببخش

 

چي داري ميگي؟

من نمي‌دونم تو چيکار کردي

 

ولي همينو مي‌دونم که تو به نصايح پدرت عمل کردي

 

و به همين علته که ما تونستيم همديگرو دوباره ببينيم

 

پايان